دلبندم تمام دلت رابه خدايي بسپاركه بيشتر ازمن هوايت را دارد

پسر يعني ...........

پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین  اتاقی پر از رنگهای آبی و سبز و قهوه ای پسر یعنی کله گفتن و سر زدن به هم و گفتن آخ هم زمان پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک پسر یعنی عاشق موزیک و موسیقی بودن یعنی پسرونه رقصیدن و گفتن آهههه بیا اوه و کلی صداهای پسرونه ی دیگه موقع شنیدن آهنگ و سر و گردن چرخوندن پسر یعنی رقص هلکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن پسر یعنی یه کمد پر از لباسهای پسرونه و شلوارک و شلوارهای بگی و رپی و لباسهای طرح بن تن و بتمن و انگری برد و باب اسفنجی پسر داشتن یعنی دست نوازش کشیدن محکم رو صورت مادر و گفتن ناززززززززز...
15 بهمن 1396

پسر داشتن حس شیرینیه ….

سلام عزيزم. قربونت برم. ببخشيد كه ماماني دير به دير پست ميزاره.  عزيز دلم خيلي دوستت دارم. ديگه مثل قبلا وقتي كسي پيشم نيست احساس تنهايي نميكنم. چون ميدونم يه موجود كوچولو و ناز همراه منه. از پوست و خون و جون منه.  عزيز دلم بي صبرانه روزهامو ميشمارم تا صورت ماهتو ببينم. بالاخره بعد از كلي انتظار پنجشنبه نوبت سونوگرافي داشتم. خاله جون زحمت كشيد همراهم اومد اخه بابايي خونه نبود رفته بود سركار. دكتر صدامون زد و رفتيم داخل. اقاي دكتر خيلي بداخلاق اول گفت خيلي زود اومدي. الان نميشه انجام داد. ولي بعدش شروع كرد به انجام سونوگرافي.  يكم كه كار كرد گفت برو مايعات شيرين بخور يه ساعت ديگه بيا. اخه توي فسقلي خواب بودي انگا...
15 بهمن 1396

هر لحظه زندگي كوچك و دونفره ما با بودن تو دلبندم شيرين تر ميشود

سلام عزيز مامان. حالت خوبه؟ ميدوني كه خيلي دوستت دارم. كل روزها و شب هامو به اميد در آغوش گرفتن تو سر ميكنم. قشنگم،چند روز پيش از بهداشت كه برميگشتم،نزديك خونه ماماني يه اسباب بازي فروشي بزرگ هست،رفتم اونجا و كلي واست اسباب بازي ديدمو انتخاب كردم كه ايشالا واست بخريم. يك عالمه چيزاي خوشگل و رنگارنگ. واي كه چقد لذت بخشه اين خريدها.  اين كتاب ها و اون عروسك كوچولو هم از اونجا واست خريدم. اميدوارم دوست داشته باشي. تا حقوق بگيرم برم واست چيزاي ديگش رو هم بخرم.  مباركت باشه عزيزم ...
23 دی 1396

لذت بخش ترين خريد دنيا

سلام عسل من. ببخشيد كه ماماني دير به دير وبلاگ رو به روز ميكنه. اخه يه هفته است ماماني مريض شده بود و خانم دكتر استراحت داده بود. خدا رو شكر بهترم. ديروز واسه جيگر مامان رفتم خريد. كلي چيزاي خوشگل خريدم. قرار شد هرماه كلي اسباب بازي و اينا واسه شما بگيرم. مامان جونم كه خيلي زحمت ميكشه. قرار از ماه ديگه وسايل سيسموني شما رو بخره.  اينم عكس وسايلي كه ديروز واست خريدم. حلقه هوش، يه عروسك زنبور خوشگل كه خيلي به دلم نشست با يه عروسك ني ني كوچولو و اردك هاي نازي كه قراره بعدا توو حموم باهاشون بازي كني. اميدوارم خوشت بياد. ميدوني كه ماماني كه خيلي سخت پسنده و چيزاي خوب واست ميخره. مباركت باشه عزيزم ...
4 دی 1396

تنها اميد زندگيمي

سلام عسل من. فندق مامان. خوبي؟ ببخشيد كه ماماني دير به دير مياد و مينويسه. اخه خودت ميدوني ديگه ماماني ميره سركار. مياد خونه خسته است. بايد واسه شما فسقلي و بابايي غذا درست كنه.  هفته قبل مث امروز. وارد ماه سوم شدي. بي صبرانه منتظر روزي هستم كه بغلت كنم. قشنگ من ديروز لباسي كه قرار بود واست ببافم بالاخره تموم شد. نميدونم هنوز كه نازپري هستي يا كاكل زري. ولي من يه دست دخترونه بافتم. يه دستم پسرونه ميبافم. حتما ميگي خب صبر كن چند هفته ديگه متوجه ميشي من چي ام. بعد بباف.  اما من دلم طاقت نمياره و كلي ذوق و شوق دارم.  ديشب بابايي حسابي سرما خورده بود. بخاري اتاق رو زياد كرده بود و من بيچاره داشتم از گرما پخته ميشدم. ...
21 آذر 1396

خوشبختي

🍃تو فرمانده "لحظات زندگی‌ات" هستی و ثانیه ها مامورند تا اینکه خوشبخت بودن و حس خوب را کاملا به تو برسانند. پس "شروع‌" کن که خوشبختی جایش  همین‌جاست ، کنارِ تو. روزتون بهترین    ...
13 آذر 1396

صداي قلب تو دلنوازترين موسيقي دنياست

سلام دلبندم. ببخشيد كه مامان دير به دير مياد و مينويسه.  امروز صبح يعني 5 آذر 96 بابا محسن زحمت كشيد و نوبت سونوگرافي گرفت. گفته بودن ساعت يك ربع 4 اونجا باشيم.  خلاصه من و بابايي ساعت يك ربع 4 رفتيم مركز سونوگرافي دكتر كمالي. چند هفته پرس و جو كردم كه كدوم مركز بريم. خلاصه تصميم گرفتم اين مركز رو انتخاب كنم. خلاصه ما يك ربع به چهار رسيديم مركز و حدود ساعت 5:30 نوبتمون شد. خيلي شلوغ بود. كلي ني ني كه توو دل ماماناشون بودن هم مثل ما نوبت گرفته بودن. از صبح همون روز كلي قرآن و دعا و ذكر خونده بودم كه بتونم صداي قلبت رو بشنوم خدا هم دعاهامو بي جواب نزاشت و براي اولين بار ديدمت و صداي قلبت رو شنيدم عزيز دلم. باباي...
5 آذر 1396

تو زيباترين آرزوي مني

ناز دار من ميخواهم تك تك خاطرات تلخ و شيرين را برايت بنويسم تا بداني كه آمدن تو بهترين اتفاق ممكن بود. يه شب من و بابايي يكم بحثمون شد. از يكم بيشتر. بماند كه درباره چي ،يا چرا. خلاصه اونشب من براي اينكه از اون ناراحتي و استرس خلاص بشم و بابايي رو ساكت كنم. يهو بهش گفتم من باردارمو تو اين همه به من استرس ميدي. مجبور شدم بهش دروغ بگم كه بي بي چك استفاده كردم و مثبت شده. همين باعث شد بابايي آروم بشه و معذرت خواهي كنه. همون شب با بابايي با هم رفتيم بيرون يه دوري زديم. بستني خورديم. و آشتي كرديم. خلاصه روز بعد گفتم نكنه باردار نباشمو دروغم رو بشه. صبح زود بي بي چك استفاده كردمو مت...
13 مهر 1396
1