تو زيباترين آرزوي مني
ناز دار من ميخواهم تك تك خاطرات تلخ و شيرين را برايت بنويسم تا بداني كه آمدن تو بهترين اتفاق ممكن بود. يه شب من و بابايي يكم بحثمون شد. از يكم بيشتر. بماند كه درباره چي ،يا چرا. خلاصه اونشب من براي اينكه از اون ناراحتي و استرس خلاص بشم و بابايي رو ساكت كنم. يهو بهش گفتم من باردارمو تو اين همه به من استرس ميدي. مجبور شدم بهش دروغ بگم كه بي بي چك استفاده كردم و مثبت شده. همين باعث شد بابايي آروم بشه و معذرت خواهي كنه. همون شب با بابايي با هم رفتيم بيرون يه دوري زديم. بستني خورديم. و آشتي كرديم. خلاصه روز بعد گفتم نكنه باردار نباشمو دروغم رو بشه. صبح زود بي بي چك استفاده كردمو مت...
نویسنده :
فرزانه جون
10:05