دلبندم تمام دلت رابه خدايي بسپاركه بيشتر ازمن هوايت را دارد

تنها اميد زندگيمي

سلام عسل من. فندق مامان. خوبي؟ ببخشيد كه ماماني دير به دير مياد و مينويسه. اخه خودت ميدوني ديگه ماماني ميره سركار. مياد خونه خسته است. بايد واسه شما فسقلي و بابايي غذا درست كنه.  هفته قبل مث امروز. وارد ماه سوم شدي. بي صبرانه منتظر روزي هستم كه بغلت كنم. قشنگ من ديروز لباسي كه قرار بود واست ببافم بالاخره تموم شد. نميدونم هنوز كه نازپري هستي يا كاكل زري. ولي من يه دست دخترونه بافتم. يه دستم پسرونه ميبافم. حتما ميگي خب صبر كن چند هفته ديگه متوجه ميشي من چي ام. بعد بباف.  اما من دلم طاقت نمياره و كلي ذوق و شوق دارم.  ديشب بابايي حسابي سرما خورده بود. بخاري اتاق رو زياد كرده بود و من بيچاره داشتم از گرما پخته ميشدم. ...
21 آذر 1396

خوشبختي

🍃تو فرمانده "لحظات زندگی‌ات" هستی و ثانیه ها مامورند تا اینکه خوشبخت بودن و حس خوب را کاملا به تو برسانند. پس "شروع‌" کن که خوشبختی جایش  همین‌جاست ، کنارِ تو. روزتون بهترین    ...
13 آذر 1396

صداي قلب تو دلنوازترين موسيقي دنياست

سلام دلبندم. ببخشيد كه مامان دير به دير مياد و مينويسه.  امروز صبح يعني 5 آذر 96 بابا محسن زحمت كشيد و نوبت سونوگرافي گرفت. گفته بودن ساعت يك ربع 4 اونجا باشيم.  خلاصه من و بابايي ساعت يك ربع 4 رفتيم مركز سونوگرافي دكتر كمالي. چند هفته پرس و جو كردم كه كدوم مركز بريم. خلاصه تصميم گرفتم اين مركز رو انتخاب كنم. خلاصه ما يك ربع به چهار رسيديم مركز و حدود ساعت 5:30 نوبتمون شد. خيلي شلوغ بود. كلي ني ني كه توو دل ماماناشون بودن هم مثل ما نوبت گرفته بودن. از صبح همون روز كلي قرآن و دعا و ذكر خونده بودم كه بتونم صداي قلبت رو بشنوم خدا هم دعاهامو بي جواب نزاشت و براي اولين بار ديدمت و صداي قلبت رو شنيدم عزيز دلم. باباي...
5 آذر 1396
1